چکیده
قرآن کریم کتابى است که در قرنهاى متمادى، منبع فیاض و جوشان معارف و راهبردهاى مختلف بوده و هست و در قرون و اعصار، انسانهاى طالب حقیقت را به سوى رشد و تعالى راهبردى کرده است.
گرچه متن قرآن، محدود و معصوم از خطا و تحریف زاید است اما در عرصه تفسیر و برداشت از این کتاب آسمانى، مطالب گوناگون و احیانا متضادى به آن نسبت داده شده است.از جهت جامعه شناسى، آن نوع برداشتها به بى اعتمادى نسبت به مجموعه چنان تفسیرهاى مىانجامد ولى به لحاظ نظرى، ضرورت تأمل روشمند و برداشتهاى مستند را دوچندان مىسازد و زمینههاى به جان شنیدن هر چه بیشتر سروش آسمانى قرآن را فراهیم مىآورد.از جمله موضوعات بسیار حساس و مهم که از دیرباز محل نزاع قرآن پژوهان است، معارف حکومتى قرآن کریم است.اینکه آیا کلام اللّه مجید و-به تعبیر گستردهتر-دین اسلامى به شؤون اجتماعى زندگى بشر توجه داشت است یا نه، و در صورت مثبت بودن پاسخ، در چه حدى به آن پرداخته است؟از سؤالات دامنه دارى است که مطرح شده است.بویژه آنکه در یکى دو قرن اخیر، بر اثر تحولات ایجاد شده در کشورهاى اسلامى، دو گرایش دین گریزى و دین گرایى در عرصه حکومتهاى اسلامى با یکدیگر رویا روى گشته است.