w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: داود رسایی
منتشر شده در: مجلۀ «حقوق امروز »
رتبه مقاله: نامشخص
سال،شماره: بهمن 1344 - شماره 16

اصل مقاله:

قانون انتقام با آغاز تاریخ عربستان شروع میشود و تا به امروز در بیشتر کشورهای عربی بقوت خود باقی است.بی‏ شک هیچ قانون و عرفی تا این حد در زندگی ملتی مؤثر نبوده و تا این درجه نپائیده‏ است.

اسلام برای نخستین بار در مکه و رسما هنگام تشکیل امت اسلام در مدینه ضربت محکمی به قانون انتقام وارد ساخت و قصاص را جایگزین‏ آن کرد. سپس در«مناسبات گوناگونی»انتقامجوئی و عصیبت و سایر رسوم دروره جاهلی را بعنوان اخلاق جاهلی نکوهید و مردم را به شکیبائی‏ و تأمل دعوت کرد.تعلیمات اسلام تا حدی از حس کینه‏ توزی اعراب‏ کاست ولی هرگز آنرا نابود نکرد.گوئی این عادت جزو ذات و خمیرۀ اعراب است و تا این حد تاریخ که اکثر کشورهای عربی قوانین جزائی‏ پیشرفته و حکومتهای متمرکز و مقتدر دارند، هنوز در شهرهای‏ کوچک و دهات خاصه میان قبایل این قانون بشدت جاری است و قوانین‏ جزائی در مقابل آن هیچگونه قاطعیت و برّندگی ندارند.

برای آنکه بتوانیم ریشه ‏های اقتصادی و اجتماعی این عرف‏ چند هزار ساله را بررسی کنیم ناگزیر به گذشته عربستان و هنگامیکه‏ این عرف در آن کشور ریشه میگرفت برمیگردیم.

عربستان پیش از اسلام
از نظر طبیعی میتوان عربستان را بدو قسمت تقسیم کرد:
اول- جنوب ؛ که بعلت وفور آب برای کشاورزی مناسب است‏ و از دیرباز آنرا عربستان خوشبخت نامیده ‏اند.منابع عربی درباره‏ سدهای یمن افسانه‏ هایی بس شیرین حکایت میکنند آنچه مسلم است مردم‏ یمن و حضرموت از دو هزار و پانصد سال پیش براساس اقتصاد کشاورزی‏ زندگی نسبتا مرفهی داشته ‏اند.

دوم-مناطق شمالی و مرکزی ؛ این قسمت از شبه جزیرهء عربستان را بیابانهای لم ‏یزرع و صحراهای سوزان تشکیل میدهد. در سراسر این منطقه حتی یک رودخانه نمیتوان یافت.مسأله آب و چراگاه بزرگترین مشکل مردم این سامان است.
این طبیعت دوگانه دو شیوه زندگی نیز ببار آورد : ــ یکی‏ زندگی بیابان گردی و کوچ و رحیل در شمال و مرکز و دیگری زندگی‏ شهرنشینی در جنوب ــ قدیمی‏ترین دشمنی و کینه توزی اعراب دشمنی‏ شمال و جنوب است و بقولی دیگر دشمنی شهرنشینان با بیابان‏گردان‏ که در تاریخ عربستان و اسلام بصورتهای گوناگون تجلی کرده است‏ و از آن به دشمنی عدنان(قبایل شمال)یا قحطان(مردم جنوب)یاد میشود.

اعراب شمال و مرکز در جستجوی آب و چراگاه همواره بین‏ حجاز و نجد سرگردان بودند.نبودن آب هرگونه استقرار را غیر ممکن میساخت بر اثر گوچ و رحیل دایم اجتماعی متناسب با اینگونه‏ زندگی یعنی قبیله میان اعراب پدید آمد.قبایل باهم کوچ میکردند و چراگاهها ملک همه افراد قبیله بود.اگرچه هر خانواده برای‏ خود احشام جداگانه‏ای داشت.چاههای آب عربستان نیز میان قبایل‏ بقسیم شده بود.جنگ بر سر چراگاه و چاه آب یکی از مهمترین علل‏ نزاع و خونریزی قبایل عرب بود.هر قبیله به فراخور وضع اقتصادی‏ خود تعدادی شتر و اسب عربی داشت.شتر نقش عمده ‏ای در زندگی‏ صحرانشینان دارد.چه تنها وسیله‏ ایست که به کمک آن میتوان چند روز در شن‏زارهای بی‏آب و علف سفر کرد.علاوه بر این صحرانشینان‏ از شیر و گوشت و پشم شتر برای خوراک و پوشاک و مسکن استفاده می کنند.در فصل بهار پس از بارندگیهای موسمی اعراب در جستجوی‏ چراگاه بسوی دشتها روانه میگشتند.در این فصل برای چهارپایان‏ در چراگاه‏ها غذای کافی وجود داشت.

گاهی هم طبیعت روی خوش بمردم بینوا نشان نمیداد و چند سال پیاپی باران نمیبارید.چراگاه‏های قبیله خشک میشد-گله‏ ها از بین میرفت و ذخیره قبیله بآخر می‏رسید.خطر نیستی همه افراد قبیله‏ را تهدید میکرد-در این اوضاع و احوال،قبایل قحطی‏ زده به حکم‏ قانون بقا،به قبایل مجاور،دست‏اندازی میکردند و آذوقه و اموال‏ آنها را به تاراج میبردند و زنان و کودکان را با اسارت میگرفتند. قبیله هماورد اگر قدرتی داشت دست به حمله انتقامجویانه میزد و اگر ضعیف بود با قبیله دیگری(حیف)و متحد میشد تا در فرصت‏ مناسب ضربت انتقامی بر قبیله مهاجم وارد سازد.بدین ترتیب حالت‏ جنگ در سراسر عربستان حکمفرما بود.هیچ قبیله ‏ای جز در ماههای‏ حرام که از روی ضرورت بدان تن در داده بودند از حمله ایمن نبود. شاعر جاهلی عمر و بن کلثوم در معلقه پنجم این حال جنگ و گریز قبایل‏ را در این دو بیت خوب توصیف کرده است: « فاما یوم خشیتنا علیهم‏ فتصبح خلینا عصبا ثبینا و اما یوم لا نخشی علیهم‏ فنمعن غارة منلببینا »
در بیت اول شاعر روزی را وصف میکند که بیم حمله دشمن‏ میرود-سواران قبیله-دسته ‏دسته برای دفع دشمن آماده کارزازند- بیت دوم وصف روزی است که خطری از جانب دشمن احساس نمیشود و در آنصورت اسلحه برداشته بغارت قبیله دشمن میپردازند.
چنین بود روزگار بدوی.

روزی بدشمن که قبیلۀ تازی دیگر بود،میتاختند و اموال آنها را به یغما میبردند و روز دگر در صدد حمله انتقامی دشمن‏ بر میآمدند.اعراب مجاور مرزهای یمن و حضر الموت در جستجوی‏ غذا و طلا به شهرهای هلال الخصیب(عراق و شام)و یمن حمله میبردند بهمین‏ دلیل در زبان ساکنان این نواحی لفظ«عرب»برابر مفهوم غارتگری‏ و چپاول است . ‏( کلمه تازی فارسی ترجمه دقیقی از لفظ عرب است.در واقع لفظ«عرب»ریشه اجتماعی دارد نه نژادی.)

علاوه بر خشک‏سالی که از عوامل اساسی جنگهای قبایل بود ازدیاد جمعیت در قبیله را نیز نباید از نظر دور داشت.محدود بودن‏ میزان بازدهی زمین و کمی آب در سراسر منطقه شمالی و مرکزی سبب‏ میشد هرچند وقت طایفه‏ای از قبیله بسوی سرزمینهای اطراف‏ مهاجرت کند در تاریخ باستان اعراب از اینگونه مهاجرتها بسیار دیده شده است.قبایل اوس و خزرج در مدینه از جمله مهاجرین جنوب‏ بودند.لخمیان در حیره و غساسنه در شام نیز از جنوب مهاجرت کرده‏ بودند.بنا به نوشته پاره ‏ای از مورخین آشوریها در شمال عراق و بابلیان‏ در مرکز عراق و مصریان قدیم نیز از مهاجرین عربستان بودند. ( مراجعه شود به کتاب العرب قبل الاسلام،اثر جرجی زیدان )
این‏ مهاجرتها پیش از تشکیل امپراطوریهای عظیم در شرق امکان پذیر بود چه طایفه مهاجم یا مهاجر اگر هنگام حرکت با قبایل دیگری رو برو میشد با آن می‏جنگید و اغلب موفق میشد راه خود را به مقصد باز کند ولی از زمانی که اسکندر و جانشینانش امپراطوری خود را در شرق‏ گستردند و پس از آنان،رومیان در قرن اول و دوم میلادی امپراطوری‏ شرقی را بر پا کردند.و ایرانیان دروازه ‏های امپراطوری را مستحکم‏ ساختند.تازیان در چند قرن در شبه جزیره عربستان محصور و زندانی‏ بودند و راهی برای نفوذ به جهان خارج نداشتند ــ در این مدت جمعیت‏ عربستان بیش از ظرفیت افزایش یافت. عرفهائی در جهت کم کردن‏ جمعیت از جمله زنده بگور کردن دختران پدید آمد.ولی از طرفی‏ دیگر تعدد زوجات که یکی از انگیزه‏ های آن تولید و پرورش جنگجویان‏ مرد برای قبیله بود ، اثرات عرف سابق را خنثی میکرد وضع اقتصادی‏ قبایل سال ‏بسال بدتر میشد-اگر ثروتی هم از راه تجارت و ترانزیت‏ کاروانها بدست میآمد نصیب چند خانواده متنفذ قریش یا اشرافیت‏ قبیله میشد.قبایل بدوی گرسنه که از نفوذ در سرزمینهای حاصلخیز سرخورده بودند بجان یکدیگر افتادند.تا آنجا که غارت و چپاول‏ جزو اصو مسلم زندگی اعراب درآمد و قتل و راهزنی از افتخارات‏ قبیله بشمار رفت ، شاعر قبیله که در ضمن بلند گوی قبیله نیز بود در اشعار خود این گونه جنایات را بعنوان اقدامات پرافتخار می ستود.

قبایل سرگردان یک بار برهبری قبیله معروف کنده به مرزهای‏ هلال الخصیب تاختند ولی گویا در آن مرحله از تاریخ شرایط داخلی‏ و خارجی برای پیروزی مساعد نبود.در داخل هیچگونه عامل‏ ایدئولوژیک یا ملی وجود نداشت که بتواند اختلافات و هم ‏چشمیهای‏ ریشه ‏دار قبیله ایرا تحت الشعاع قرار دهد و لذا پس از شکست از ایرانیان و رومیها قبایل متحد پراکنده شدند و فخرفروشی و دشمنی‏ از سر گرفتند.( در صدر اسلام اوضاع داخلی و خارجی از هر جهت مناسب‏ بود.در خارج امپراطویهای روم و ایران بر اثر جنگهای بیست ساله‏ (622-604)بی ‏اندازه ضعیف شده بودند.در داخل دکترین اسلام‏ آنچنان اصول مترقی را در برابر قبایل نهاد که توانست همه اعراب‏ را دور خود جمع کند.توده فقیر قبایل به امید اجر در این دنیا آن‏ دنیا در حالیکه عقیده تازه به ایشان نیرو و قدرت تحرک بخشیده بود بسادگی دو امپراطوری را بزانو درآوردند.)

حالت جنگ و دشمنی دائم قبایل با یکدیگر نتایج بسیار ناگواری در میان قبایل ببار آورد و آنانرا از وحدت ملی دور کرد -نخست در میان قبایل کوشیدند همبستگی خود را استحکام بخشند- رشته‏ ای که افراد قبائل را بهم می ‏پیوست رشته ملی یا مذهبی نبود قبایل بوسیله خون و نسب به یکدیگر مربوط بودند.

افراد قبیله یکدیگر را برادر و عموزاده می‏ پنداشتند و به‏ یکدیگر با همین عناوین خطاب میکردند.این همبستگی نسبی سبب‏ میشد که هر فرد قبیله احساس مسئولیت نسبت به برادر خود کند و اگر در یکی از غارتها یا در یک نزاع خصوصی برادرش را از دست میداد تا انتقام یا (ثار) او را نمیگرفت آرام نداشت.بستگان مقتول اغلب‏ خواب و خوراک را تا گرفتن انتقام بر خود حرام میکردند گاهی هم‏ کلیه افراد قبیله تا گرفتن انتقام لب بشراب نمیزدند.

از آنجا که رابطه نسبی تنها عام بقا و همبستگی قبیله بود طبیعتا علمی بنام علم النساب برای تایید و توجیه نظری رابطه خون‏ بوجود آمد ـــ در هر قبیله افرادی بنام نسب شناس(نسابه)شناخته شدند. ـــ این عده استعداد آن را داشتند که نسب هر عضو قبیله را تا حضرت آدم‏ فی البداهه برشمارند.( عده ‏ای از این نسب شناسان که منصف ‏تر بوده ‏اند بعدها پس از اسلام اعتراف کرده ‏اند که در تنگنای اوقات خاص دروغ‏هائی‏ سر هم کرده ‏اند.رجوع شود بمقدمه کتاب الصنام،ابن الکلبی )

تعصب برادران در رفاع از یکدیگر بجائی رسید که هر فردی‏ وظیفه خود میدانست که همواره برادرش را یاری دهد خواه بر حق‏ باشد یا بر باطل،این بیت روحیه آنها را بخوبی مجسم میسازد.

لا یسالون اخاهم حین یند بهم‏ فی النائبات علی ما قال برهانا
تبریزی‏ در تقسیر این بیت،مینویسند:اگر آنانرا بجنگ‏ فرا خوانند بسوی آن می‏شتابند و هرگز علت جنگ یا نام کسی که آنان‏ را بجنگ خوانده نمی‏جویند.زیرا تنها مردم بزدل و جبون باین‏ بهانه ‏ها متوسل میشوند شمار آنها چنین بود:«انصر اخاک ظالما کان‏ او مظلوما»اغلب خون را با خون می‏ شستند چون اعراب بر آنند که‏ ننگ خون را تنها به شمشیر میزدایند ولی گاهی هم نزدیکترین خویشاوند مقتول دیه(خونبها)میپذیرفت.دیه بصورت شتر پرداخته میشد. در قانون انتقام مصیبت ‏بارترین مسأله این بود که جنایت هر فردی از قبیله دامنگیر همه مردان قبیله میشد و هرگاه دیوانه ‏ای دست به جنایتی‏ می آلود امکان داشت هر فردی از افراد قبیله حساب جنایت آن دیوانه‏ را پس بدهد.گذشت زمان تأثیری بر حس خودخواهی افراد نمیگذاشت‏ گاهی فرزندی پس از سالهای سال حساب جنایت پدر را پس میداد.

چنانچه در اخبار مربوط به جنگ ذی‏قار آمده زید بن ایوب‏ به خونخواهی قتلی که پدرش مرتکب شده بود سالها بعد کشته شد. بر اثر اعتقاد اعراب به انتقام‏جوئی جنگهای خونین بسیاری میان‏ قبایل روی داده است جنگهای چهل ساله قبایل بکر و تغلب بر اثر کشته شدن کلیب پیش‏آمده - اعراب معتقد بودند تا زمانیکه به‏ خونخواهی مقتول،کسی کشته نشده روح او در عذاب است و بصورت‏ جغدی بر مزار مقتول در پرواز است و همواره فریاد میکشد«اسقونی» سیرابم کنید.

شاعر جاهلی«الشنفری»صاحب قصیده معروف لامیة العرب‏ طی ابیاتی روحیه فردی را که بقصد انتقام سر به بیابان زده چنین‏ توصیف میکند:او دیوانه ‏وار میکوشد خون یکی از افراد قبیله رقیب‏ را بریزد تا آرامش یابد.

و براستی وقتی حس انتقامجوئی یکی از اعراب بدوی برانگیخته‏ میشد هیچ قدرتی نمیتوانست از خونخواهی او جلوگیری کند.نه اندرز دوستان نه فرمان خدایان.صاحب اغانی مینویسد:امری ءالقیس‏ سراینده معلقه معروف پس از کشته شدن پدر نزد بتی بنام«ذو الخلصه» درآمد تا در پای بت با«ازلام»استخاره کند و برای خونخواهی پدر چاره‏ ای بجوید.رسم این بود که سه پاره چوب بنام ازلام پای بت‏ میافکندند یکی«الزاجر»که اگر قرعه بدان اصابت میکرد نتیجه‏ استخاره مکروه بود.دیگری«الآمر»که در صورت اصابت نتیجه‏ استخاره خوب بود،سومی را«الرابض»میگفتند(از فعل ربض بمعنی‏ نشستن و انتظار کشیدن) که در آن تأمل و انتظار توصیه میشد.تصادفا قرعه امری القیس«الزاجر»یعنی مکروه بود.

امری القیس از دستورات بت بخشم آمد و سنگی بسویش پرتاب‏ کرد و قطعه ای در هجای آن بت سرود.چون خدایش برخلاف عرف رایج‏ او را به تعویق یا انصراف از خونخواهی تشویق میکرد.معجزه اسلام در این بود که توانست از قبایلی کینه‏ توز و خونخوار بدوی قدرتی بسازد که بزرگترین امپراطوریهای زمان را بزانو درآورد.

اسلام از بدو ظهور کوشید وحدت عقیده را جایگزین رابطه‏ خون و نسب و خداپرستی را جایگزین سنت پرستی قبیله و تقوی را جانشین افتخارات موهوم کند.

در قراردادی که پیامبر اکرم(ص)پس از واقعه بدر با یهودیان‏ بست خونخواهی جای خود را بقساس داد.امت اسلام- بجای یک فرد- مسئول مجازات افراد خاطی شد.مطابق یکی از مواد قرارداد «مؤمنان‏ پرهیزکار بر علیه آنکس که طغیان کند یا در صدد ظلم برآید یا مرتکب‏ جرم بشود یا به تجاوزی دست بیآلاید یا بفتنه و فساد بین مؤمنان مبادرت‏ کند اگرچه فرزند یکی از آنها باشد قوای خود را بطور دسته‏ جمعی‏ بر ضد او بکار برند،پس مطابق این ماده جرم و مجازات جنبه عمومی‏ پیدا میکرد و رابطه نسبی مانع مجازات هیچ فردی نمیشد حتی اگر فرزند یکی از مؤمنان بود در قرآن کریم آیات بسیاری است که اعراب‏ را از«ثار»و انتقامجوئی نهی میکند.قرآن نخست باعراب آموخت‏ : «لا تزروا و ازرة وزر اخری»

و سپس دربارهء قصاص چنین میفرماید،
«یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی...فمن اعتدی بعد ذالک فله عذاب الیم»
در قسمت اول قانون قصاص مقرر شده و در قسمت‏ دوم سرنوشت شوم تجاوزکاران تعیین گردیده است.

در دوره پیامبر و خلفای راشدین عصبیت قبیله و رسوم ناشی‏ از آن مانند آتش زیر خاکستر در نهاد هر عربی قرار داشت.با آمدن‏ امویان عصبیت قبیله از نو مشتع شد.و خصومت دیرینه قبایل از سر گرفته شده امویان قبایل صحرا را بحال خود گذاردند-قبایل مانند دوره جاهلی به خونخواهی و انتقامجوئی میپرداختند.بااین تفاوت‏ که عوامل اقتصادی طبیعی که در قسمت اول این مقاله بررسی شد بر اثر فتوحات اسلامی منتفی شده و تنها سنت ‏پرستی انگیزه آن‏ بود.

در دوره عباسی اکثر قبایل در سرزمینهای مجاور پراکنده‏ شده بودند ولی حس خونخواهی همچنان در میان قبایل سنت ‏پرست‏ رایج بود.در شهرها قضاوت طبق قوانین اسلامی مجرمین را مجازات‏ میکردند.

از آن تاریخ تاکنون وضع بهمین صورت باقیست و قانون‏ انتقام در میان قبایل و شهرهای کوچک بیشتر کشورهای عربی اصالت‏ دارد.تنها در شهرهای بزرگ است که مردم اقدامات دولت را در این‏ زمینه کافی میدانند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید